دوستی تکرار دوستت دارم نیست
فهمیدن ناگفتنی های کسی است که دوستش میداری
دل من از تبار دیوارهای کاهگلی است ، ساده می افتد ، ساده می میرد ، دل من تنها سخت می گرید
امشب به رسم عاشقی یادی ز یاران می کنم
در غربتی تاریک و سرد از غم حکایت می کنم
امشب وجودم خسته است از سردی دلهای سرد
ترسم که شبی در غم جانکاه بمیرم
در بستر دل باشم و با آه بمیرم
آن لحظه آخر که اجل گفت بمیرم
ای کاش تو را بینم و آن گاه بمیرم
حافظ ز چشمان قشنگ تو غزل ساخت
هرکس که تو را دید به چشمان تو دلباخت
نقاش ازل تا که به چشمان تو پرداخت
دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت
بوسه یعنی لذت دلدادگی
لذت از شب لذت از دیوانگی
بوسه آغازی برای ما شدن
لحظه ای با دلبرت تنها شدن
بوسه آتش می زند بر جسم و جان
بوسه یعنی عشق من با من بمان